ایده آل های اکتسابی – سرنوشت بشر
آنچه در طبیعت بیشتر ملازم و همراه انسان میشود و در زندگی روزمره انسان اهمیت ویژه ای می یابد، گاهی در نظرعده ای بصورت الهه در می آید و فکر می کنند که هدف همان است و بس. بعنوان مثال: چون فکر و اندیشه اولین همراه و ملازم بشر است در قرن پنجم قبل از میلاد سوفیستها با اندیشه و افکار خود فن خطابه و مناظره را تعلیم میدهند و وکلای مدافع برای دادگاهها می پرورانند و بر همین منوال سود کلانی نصیب ایشان می گردد و بخاطر سرو کار داشتن مداوم با اینگونه آموزشهای مغالطه آمیز کم کم این فکر در ایشان به وجود می آید که اساسا " حقیقتی ورای اندیشه انسان وجود ندارد ". پس اندیشه انسان برای ایشان حقیقت یک الهه را می یابد و هدف قرار می گیرد. و یا در جوامع ابتدایی هند گاوی که نقش حیاتی در زندگی مردم ایفا می کند بعدا یک الهه پرستش می شود. یا نمونه بارز این امر در جهان مدرنیزه امروز که اقتصاد نقش حیاتی می یابد و با پیدا ش نظام ماتریالیست دیالکتیکی اقتصاد هدف واقع میشود و علوم تجربی منشا و مبدا همه چیز قرار می گیرد که سعی می کند ضمیرحقیقی بشر را دود اندود نماید و افرادی چون مارکس و کنت و ژرژپیلت سر و... این شعار را سر می دهند که " حقیقتی ورای علم و اقتصاد وجود ندارد. "
پیدا کردن نیازهای وقت برای بشر یک خلاقیت محسوب می شود زیرا وقتی او خود را در مد سازگاری طبیعت قرار می دهد تنها او و همنوعانش هستند که به نیازهایشان پی می برند و آنها را اولویت بندی می کنند. در این اولویت بندی قبلا اهمیت هر یک از این نیازها را زمان مشخص میکرد در صورتی که امروزه این فاکتور در دست سرمایه داران جهان است که دنیا در ید قدرت ایشان می چرخد، ولی آیا واقعیت هم همین است؟